❤️لطفا تا آخر بخونید
میرزا اسماعیل دولابی (ره) در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوره غیبت می فرماید :
پدر چهار تا بچه اینها را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا ها را مرتب کنید تا من برگردم. میخواست ببیند کی چه کار میکند . خودش هم رفت پشت پرده . از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند ، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.
یکی از بچهها که گیج بود یادش رفت . یادش رفت . سرش گرم شد به بازی و خوراکی و اینها . یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود ، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا ، بیا ببین این نمیگذارد جمع کنیم ، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود ، نگاه کرد ، رد تن آقاش را دید از پشت پرده . تند و تند مرتب میکرد همهجا را . میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد ، بعد میرود چیز خوب برایش میآورد . هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید . دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که هم اینجاست . توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.
آخرش آن بچه شرور همه جا را ریخت به همدیگر . هی میریخت به هم ، هی میدید این دارد میخندد . خوشحال است ، ناراحت نمیشود . وقتی همه جا را ریخت به هم ، همه چیز که آشفته شد ، آن وقت آقا جان آمد . ما که خنگ بودیم ، گریه کرده بودیم ، چیزی گیرمان نیامد . او که زرنگ بود و خندیده بود ، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش خنگ نباش . گیج نباش . شرور که نیستی الحمدلله . گیج و خنگ هم نباش . زرنگ باش ، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن . خانه را مرتب کن
❤️❤️❤️❤️❤️????
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج